روشنا گاه

گام های روشن به سوی آگاهی

از صفر شروع نمی کنیم!

  • علی کهن مو
  • يكشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۹
  • ۱۵:۵۵

میان تیرماه، یک روز گرم خسته و پرعطش داخل اتاق می شوم. لیوان لبریزی که با خود آورده ام محکم گرفته می نشینم. از فرط تشنگی، همه اش را یک سره می نوشم. دست دراز می کنم و آرام بالای تاقچه می گذارم و وقتی مطمئن شدم محکم جا گرفته، آسوده به پشتی لم می دهم.

چشمانم کم کم از تاری آفتاب دیدگی در می آید. کودک همسایه یک گوشه نشسته، روی کف اتاق قطعات دومینو می چیند. با دستان کوچکش یک قطعه را برمی دارد و پشت دیگری می گذارد. دستانش گاهی تکان اضافی می خورند ولی او با احتیاط ادامه می دهد. تازه یاد گرفته که باید این قطعات طوری پشت سر هم چیده شوند که تا وقتی همه شان در جای خود قرار نگرفته اند، هیچ کدام نیفتند. من با دیدن لرزش ها پیشبینی بزرگسالانه ای از افتادن یک قطعه ناموزون و بی نتیجه ماندن تقلای کودک می کنم و آماده گریه او می شوم؛ مثل هر وقت دیگری که با کارهای کودکانه مواجه بوده ام.

 

از صفر شروع کردن به سبک دومینو؟

 

او همچنین ادامه می دهد تا به دیوار می رسد و وقتی می خواهد قطعه بعد را بگذارد به من نگاه می کند. من که متوجه چهره تعجب زده اش شده ام، با لبخند پاسخش می دهم. دوباره به زنجیره قطعاتی که با زحمت چیده نگاه می کند. من که هنوز لحظاتی بیش از نشستنم نگذشته، دست روی زمین فشار داده، نیرویی به رنگ کودک دوستی می یابم و خود را بلند می کنم. وقتی می ایستم و سرم را بالا می گیرم، این بار چهره رو به روی من نقش دیگری دارد، نقش بغض و حسرت!

 

بیایید همچون بزرگسالان صحبت کنیم! معمولاً دومینو را فقط در دو حالت باید از اول شروع کرد: یکم زمانی که قطعات هیچ یک درست چیده نشده باشند و دوم وقتی همه قطعات به خوبی پشت هم چیده شده باشند و قطعه یکی از دو انتها دقیقاً به روی قبلی بیفتد. در سایر موارد از صفر شروع نمی کنیم. اندکی عمیق تر شویم به هر دو حالت، تا بهتر درکشان کنیم و سپس یک مقایسه انجام دهیم.

ما در زندگی، زنجیره های تلاش مختلفی برای رسیدن به اهداف مان شکل می دهیم. کارهای گذشته ما در هر زنجیره تعیین می کند که نهایتاً به نتیجه برسد یا خیر. زنجیره تلاش های تحصیلی، اقتصادی، اخلاقی و ... .  تا اینجا هر زنجیره شبیه دومینو به نظر می رسد؛ اما علاوه بر تفاوت های ظاهری، چند تفاوت مهم برای بحث ما بین این دو وجود دارد:

1. ما هرگز قطعات تلاش خود را برای این نمی چینیم که در انتها همه را با سقوط عمدی یکی (بخوانید خوب تلاش نکردن) آوار کنیم و با لذت، بر باد رفتن تلاش هایمان را تماشا کنیم!

2. هر زنجیره تلاش ما که ریزبینانه بررسی شود، خود متشکل از چند زنجیره نازک تر است که موازی هم اند. با هم ارتباط دارند اما اگر یکی به فرجام نیکو! نرسید، لزوماً بقیه از دست نمی روند. این تجزیه مفروض ما نامحدود است. برای مثال زنجیره تحصیلی خود می تواند از زیرزنجیره های علم آموزی، مدرک گیری، درآمدزایی، خدمت رسانی، شهرت طلبی و ... تشکیل شود. علم آموزی در مرحله بعد می تواند به علوم نظری و علوم عملی تقسیم شود و هر یک از این ها دوباره به علوم رسمی دانشگاهی، دوره های جانبی و تکمیلی و ... تجزیه گردند.

3. ما در زنجیره تلاش هایمان نقاط اطمینان داریم. یعنی پس از مدتی تلاش به جایی می رسیم که مطمئن هستیم فارغ از آنچه بعداً اتفاق می افتد یا قطعه های نامتناسبی که در آینده می چینیم، نتیجه مطلوبی در آن نقطه برای ما ثبت شده است و می توانیم نفسی تازه کنیم. وجود این نقاط از موهبت های بزرگ در زندگی ماست؛ محل های آرامش و امید است.

البته باید دانست در بعضی زنجیره ها نقاط به ظاهر مطمئن آنچنان هم قابل اطمینان نیستند و این ویژگی ذاتی آن زنجیره هاست. اگر بعداً حادثه ناگواری افتاد و نتیجه را زیر و رو کرد معلوم می شود از آن دست زنجیره ها بوده است؛ مثلاً در زنجیره تحصیلی ما، مؤسسه مربوط بی مجوز از آب در آید و زنجیره مدرک گیری ما به مدرک باطل ختم شود. ولی در همین مورد آیا زنجیره علم آموزی ما هم تخریب شده است؟ خیر. چون اولاً با فاصله مناسبی موازی آن زنجیرۀ غیرقابل اطمینان بوده است، نه چسبیده به آن و ثانیاً روش های تخریبش متفاوت است.

حالت اول، یعنی غلط قرار داشتن تمام قطعات در زندگی ما یا در زنجیره ای از آن تقریباً محال است. بدبخت ترین و بدکارترین انسان ها هم نقاط خوبی در زندگی شان هست که خوب کار گذاشته شده و می توانند از آن جا به بعد را بهتر بازسازی کنند. یا در راهکاری دیگر از همان نقطه ای که هستند با الگوگیری از نقاط درخشان گذشته بهتر ادامه دهند. مثلاً در زنجیره آگاهی، مردی یاد گرفته که از لوازم رفاقت، امانت داری است و همچنین آموخته پس از اشتباه بهتر است عذرخواهی کرد. بعداً در زنجیره ارتباطاتش با یک رفیق، در حفظ امانتی دقت نمی کند و این طور یک رفاقت را به هم می زند. درست است که چند قطعه نامناسب در این زنجیره قرار گرفته ولی دو قطعه الگو از زنجیره آگاهی اش دارد که می تواند از آن بهره ببرد: در شرایط مناسبی عذرخواهی کند و سپس در رعایت امانت بکوشد.

حالت دوم شکست کامل دومینو، خیلی حسرت بار به نظر می رسد اما خبر خوش، این که مصادیق آن نیز در زندگی ما بسیار بسیار کم است. شبیه دومینویی که با یک حرکت عمدی یا سهوی تمام ایستاده هایش، افتاده می شوند ندرتاً در یکی از زنجیره های زندگی ما پیدا می شود.

زنجیره های تلاش ما پیچیدگی خاص خود را دارد. ما از شکست هایمان تجربه و عبرت می گیریم و این گونه در کلاس های درس زندگی با مدرک همیشگی و قابل اعتماد فارغ التحصیل می شویم. تا خود نخواهیم روی تجارب مان سرپوش گذاریم یا اتفاق نادری مثل فراموشی در اثر ضربه مغزی پیش بیاید، آنها نقاط اطمینان ما هستند.

بنابراین عجیب است که گاهی افرادی، بعد یک خطای کوچک یا بزرگ در زنجیره تلاش های خود، بقیه زنجیره را فراموش می کنند. در واقع، نومیدی بعد این فراموشی است که زندگی و زنجیره هایش را مختل می کند. آن همه قطعه های تلاش که هنوز سر جای خود مستحکم هستند و آن همه نقاط اطمینان که از تکه های قبل خود محافظت می کند؛ نقاطی که پایه خوبی برای اقدامات بعدی هستند. زنجیره ای که هنوز هم قدرت دارد برای ادامه یافتن، نیمه کاره رها می شود تا بادی وزیدن بگیرد یا دستی از کنار بخورد و همه را برهم زند. یا از آن زشت تر، به همان نحو «تا ثریا کج رود».

یک دروغ گفتن پس از روزهای صداقت آمیز، بی درآمد ماندن برای چند روز بعد ماه ها روزی وافر داشتن، نمره بد گرفتن از امتحان اخیر با سابقه ای درخشان از نمرات خوب، پیتزای سس آلود خوردن پس از رژیم لاغری چند هفته ای و موقعیت های نظیر آن هیچ یک در حقیقت پتانسیل تخریب زنجیره تلاش های ما را ندارد، اگر ما قطعه بعدی را که «امید و انگیزه» ادامه دادن است محکم مستقر کنیم. حتی اگر قطعه بعد و قطعات پس از آن هم مرتباً بد گذاشته شود، باز فرصت بهبود هست و تنها این فرصت کوچکتر و استفاده از آن دشوار تر می شود.

دوباره به دنیای کودکانه برگردیم تا سرانجام داستان را بدانیم. قبل از آن که گلوی گرفته کودک همسایه بشکفد و اشک از چشمانش سرازیر شود، با وجود کم رمقی، لبخندی پررنگ بر صورتم نشاندم و انگار که اتفاق خاصی نیفتاده به سوی او گام برداشتم. او همین طور با چشمانش مرا همراهی می کرد تا نزدیکش کنار اسباب بازی ها نشستم. آخرین قطعه سالم را به او نشان دادم و قطعات افتاده را با دست کنار زدم تا جا برای دوباره چیدن باشد. انگار او هنوز مطمئن نبود آیا این بار می تواند خوب ادامه دهد یا خیر. امید فراوان کودکی به کمک او آمد و مجدداً قطعه ای را در دست گرفت.

نیازی نیست به رها کردن، از صفر شروع کردن، یا تا انتها بد رفتن. از آخرین قطعۀ خوب ادامه می دهیم!

  • نمایش : ۶۸
  • مهدی

    کاملا مخالفم.بزرگترین اشتباه هر شخص در زندگی برگرد به عقب است.حتی اگر بخواهیم از اولین قطعه ی خوب، دوباره شروع کنیم.زندگی مسیر خودش می رود کسانی موفق اند که گذشته را فراموش کنند.باید فراموش کرد کارهای خوب و بد، تصمیمات درست و غلط، همه خاطره اند و تجربه.باید راه رفت، کودکی که راه رفتن یاد می گیرد حتی اگر شیرین ترین و بهترین کارها رو هم در زمان چهاردست و پایی انجام داده باشد حق بازگشت به عقب و نشستن رو ندارد.پس فقط از قطعات خوب زندگی در گذشته باید آموخت و بخاطر سپرد و سیاهی هارا آموخت و فراموش کرد.

    وقت بخیر.

    اگر منظور شما اینه که نباید در بند گذشته ماند، صحیح. اما همون طور که فرمودید عبرت گرفتن و تجربه اندوختن خیلی خوبه و این اثری مطلوب بر ما می ذاره و برای تصمیمات آینده ما رو آگاه تر و مطمئن تر می کنه.

    بازگشت به عقب و مرور عاقلانه گذشته ها برای عبرت گرفتن بهتر، و به یاد آوردن اون عبرت ها گاهی لازمه. همچنین ممکنه بعضی کارها اشتباه انجام شده باشه که ممکنه با نگاه به عقب، نه در عقب به گِل نشستن، راهی برای جبران یا تصحیحش پیدا کرد.

    ممنون
    مهدی

    احسنت.بسیار متشکرم از توضیحاتتون.واقعا کلاس صحبت و بحث کردن شما قابل احترام.ممنون از پاسخگویی شما.

    ولی یک سوال؟

    یک دانش آموز در کنکور موفق نشده و در حال حاضر در دانشگاه آزاد تحصیل می کند و تقریبا هیچ انگیزه ای نداردو هیچ تلاشی برای یادگیری نمی کند.به نظر شما برای انگیزه دادن به ایشان بهترین راهکار یادآوری عدم موفقیت در کنکور و تذکر پیاپی برای درس خوندن بیشتر در این مقطع؟یا حرکت به سوی جلو و امیدوار کردن به آینده؟

    ممنون میشم اگه پاسخم بدید.

    البته میدونم شما مشاور نیستید.بیشتر دیدگاهتون می خوام.

    حرکت به جلو یا تذکر به گذشته بد

    زنده باشید

    به نظر بنده، چنین فردی اول باید به هدف درس خوندن خودش خوب فکر کنه تا بدونه مطالعه، کنکور، دانشگاه و ... برای چیه؟ و قراره او رو به کدام مقصد برسونه.

    علاوه بر امیدواری که بنده هم روش خیلی تاکید دارم و هدفی که عرض کردم با اون مرتبط هست، برای حرکت به سوی آینده، نیازه اونچه از گذشته آموخته شده استفاده بشه؛ تا شکست های گذشته تکرار نشن. در مثال ما مواردی مانند ساعات مطالعه، شیوه مطالعه، نظم در درس خواندن، محیط درس خواندن، رقابت درسی، استاد خوب و ... خوبه بررسی بشن تا اشکال احتمالی کار مشخص بشه.

    بنده با کورکورانه هل دادن یک فرد به جلو مخالفم. باید فرد به آگاهی برسه و آگاهانه امید رو به دست بیاره. درس گرفتن از اشتباهات گذشته یک داروی خوب، ولی در گذشته ماندن و در حسرت پوسیدن یک سمه.

    این تجربه گرفتن یک اصل موفقیته. این گونه، به احتمال بسیار این فرد میتونه در رشته ای که در دانشگاه آزاد داره، اگه بهش علاقه منده، موفق بشه و اگه علاقه مند نیست، انرژی لازم برای تغییر رشته رو پیدا کنه.

    ولی برای انگیزش صحبت های مختلفی میشه انجام داد و از روش های مختلفی میشه استفاده کرد. روانشناسان و مشاوران آموزشی در این زمینه تخصص دارند.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی