روشنا گاه

گام های روشن به سوی آگاهی

از میان تقدیس و تخریب آیت الله خمینی

  • علی کهن مو
  • يكشنبه ۲۱ خرداد ۰۲
  • ۱۵:۵۳

۶۰ سال از آغاز جدی حرکت آیت الله خمینی علیه حکومت شاه و ۴۴ سال از پیروزی انقلاب میگذرد. هنوز که هنوز است از اهمیت بررسی نقش این شخصیت بزرگ در سرنوشت ایران کاسته نشده است. این روزها که سالگرد درگذشت اوست حرف و حدیث درباره اش بسیار است. پیچ رادیو ایران را که باز می کنی میشنوی سالروز عروج ملکوتی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه. کانال شبکه های فارسی زبان خارج نشین را روشن می کنی تیتر زده است سالمرگ خمینی عامل بدبختی ایران.

 

آیت الله خمینی

 

 در یک گروه بندی می توان نظرات را سه دسته کرد. دسته اول که من آن را دسته تقدیس نام گذاشته‌ام عزیزان دلباخته انقلاب و آرمان‌های امام خمینی اند. این دسته امام خمینی را نه فقط به اسم و عادت بلکه به معنای واقعی آن «امام» میشناسند. شخصیتی وارسته، خوش فکر و با پشتکار که توانست رژیم ستم‌شاهی را کنار بزند و شعار های «استقلال، آزادی جمهوری اسلامی» را برآورده کند. «مجاهد و مظهر شرفی» که ایران را پس از هزاران سال پادشاهی به جمهوری رساند و رای مردم ولایتمدار را ارج گذاشت. امامی که هم اسلام را اعتلا بخشید، هم نظامی شکست ناپذیر و منحصر به فرد و در راه رشد بنا نهاد که قرار است به انقلاب مهدی بپیوندد.

 

دسته دوم یا تخریب چی ها دوستان ضد انقلاب و ضد جمهوری اسلامی و ضد هر چه که به آنها مرتبط است و به طور ویژه مخالف گفتار و کردار «سرکرده انقلابیون» یعنی خمینی هستند. با نسبت دادن انواع ناسزاهای ملایم تا شدید به او (که من از طرح آنها معذورم)، خمینی را فردی می دانند که دین مردم ایران را با وعده و وعیدهای پوچ مانند آب و برق مجانی فریب داد و دیکتاتوری جمهوری اسلامی را بنا نهاد. حکومتی بی پایه که برخلاف «اعلی‌حضرت شاهنشاه»، هیچ کارنامه درخشانی برای عرضه ندارد. او و جانشینان و زیردستانش برای اهداف پلید خود کشوری را که داشت «دروازه‌های پیشرفت و تمدن» را یکی بعد دیگری می پیمود به قعر فلاکت کشاندند.

 

اما راه سوم در مواجهه با آیت‌الله خمینی چیست؟ راه سوم روشی منطقی و معتدل برای شناخت و ارزیابی اوست. منطقی از این لحاظ که از شواهد و مدارکی که در تاریخ انقلاب و آثار مکتوب و شفاهی و فیلم ها و … وجود دارد نتایج عاقلانه گرفت. و معتدل به این معنا که پرده حب و بغض شدید را کنار زد و با شنیدن نظرات این سو و آن سو و تحلیل حتی الامکان منصفانه این شخصیت تاثیرگذار را قضاوت نمود. من تلاش دارم تا در این دسته سوم قرار گیرم. شما چطور؟

مناظره ای درباره مسئولیت آقای خامنه ای

  • علی کهن مو
  • پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۰۲
  • ۱۵:۵۲

چند شب پیش مناظره ای آنلاین بین آقای علی علیزاده فعال رسانه ای و تحلیلگر سیاسی و آقای مهدی نصیری روزنامه نگار و مدیر سابق روزنامه کیهان و هفته نامه صبح برگزار شد. موضوع مناظره این بود: آیا آقای خامنه ای مسئول وضع موجود است؟ آنچه از طرفین نقل می شود دقیق نیست و بیشتر نقل به مضمون است.

 

 

آقای علیزاده نظرش این بود که ایران دارای حکومتی متکثر است و رهبری همه کاره نیست. سپاه، بازار، تکنوکراسی، احزاب و ... در قدرت سهیم اند. پس آقای خامنه ای این فضا را ندارد که هر کاری دلش خواست انجام دهد. و مشکلات کشور از جای دیگری نشأت می گیرد.

او همچنین می گفت، باید رویکردها و روند کلی جمهوری اسلامی و مواضع رسمی آن را دید و ارزیابی کرد؛ نه حرف یک امام جمعه یا مدیر گوشه و کنار. این موارد جزئی به رهبری ربطی ندارد. و نیز اذعان داشت که رسانه هایی خارجی و داخلی هم هستند که این حرف ها را غرض ورزانه بازتاب داده و در بوق و کرنا می کنند.

برای ادامه کلیک کنید:

  • ادامه مطلب
  • درد دلی به وقت 22 بهمن؛ در تمنای اعتدال و همدلی

    • علی کهن مو
    • شنبه ۲۲ بهمن ۰۱
    • ۲۰:۵۷

    امروز که داشتم از تلویزیون، راهپیمایی مردم شهرهای مختلف را به مناسبت 22 بهمن می دیدم به این فکر می کردم که ایران من کشور جالبی است. تاریخش عظیم و پرفراز و نشیب، فرهنگش غنی و اهالی آن متنوع اند. از جمله، عجیب و جالب است که سالروز پیروزی انقلاب 57 را هم می توان تبریک گفت هم تسلیت. هر دو حالت هم دلیل دارد هم خریدار! چرا که این چهار دهه و نیم، هم اتفاقاتی افتاده است که می شود به آن افتخار کرد هم وقایعی که از آن اعلام انزجار کرد. بنابراین 22 بهمن را خدمت همه شما «هر چه می پسندید» عرض میکنم!!

     

    22 بهمن

     

    از تنوع افکار و گرایش های ملت ایران میشود ساعت ها گفت و صفحه ها نوشت. اما من نسبتاً خلاصه بگویم! گروهی مشتاق و خوشحال دهه فجر و سرود ها و راهپیمایی های آن هستند. بعضی از این گروه مدیر و مسئول اند و به نوعی مجبورند که در شادی دهه انقلاب شرکت کنند و بعضی هم خودجوش، واقعی و از ته دل شادمان اند و جمهوری اسلامی را دوست دارند. احتمالا قسمت بزرگی از قشر مذهبی معتقد جامعه، بسیجیان و سپاهیان، خانواده های شهدا و مسئولین و ... از این گروه اند. آنها پیروزی انقلاب را انفجار نور، آیت الله خمینی را امامِ امت و قهرمان ملت و راهنمای همیشگی، ولایت را اساس کشور، و جمهوری اسلامی را از قدرت های ماندگار و تمدن ساز آینده که به حکومت مهدی وصل خواهد شد می دانند. صدا و سیما و ائمه جمعه تریبون های مهم این گروه ملت ایران اند.

    گروه دیگر نسبت به همه یا بخشی از مواردی که ذکر شد متنفر اند. این گروه از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی برخاسته از آن، ولایت فقیه و به قول خودشان حکومت آخوندی، سپاه و گاه از دین اسلام و قشر آخوند ناراضی و عصبانی اند. می شود گفت این ها را عوامل ناکامی و سختی های زندگی خود و عقب ماندگی کشور می دانند. این گروه ملت، از هم وطنان طبقات مختلف مرفه، متوسط و ضعیف گرفته تا بسیاری از ایرانیان ساکن خارج کشور، به خصوص کسانی که تعلق خاصی به دین رسمی و نهادهای مذهبی ندارند و به طور ویژه نسل های آینده دار دهه هشتاد و دهه نود را در بر می گیرد. گروه اپوزیسیون و رسانه های فارسی زبان معروف به «معاند» را باید از عناصر موثر این گروه نام برد. این گروه هم از نوع خودش انقلابی محسوب می شود؛ ولی به سبک 1401 نه 1357!

    گروه سوم مردمی هستند که در میانه این دو انتهای طیف قرار می گیرند. و خود دسته ها و نگرش های گوناگون دارند. از لحاظ سطح درآمد، طبقه اجتماعی، محل زندگی، سبک زندگی، اعتقاد به دین و ... متفاوت اند ولی به اندازه دو گروه قبلی در یک سمت طیف قرار نمی گیرند. دسته ای از این گروه، کلاً چندان مایل نیستند به صراحت وارد گفت و گو و بحث سیاسی شوند. بیشتر به زندگی خود مشغول اند و شاید مشاهده و پیگیری گهگاه اخبار سیاسی نهایت کار سیاسی شان باشد. دسته ای دیگر وارد عرصه می شوند ولی نه خود را انقلابی ولایی معرفی می کنند، نه برانداز. بینابین اند. خوبی ها را می گویند و بدی ها را نیز کنارش می گویند. نقاط سفید کارنامه جمهوری اسلامی و نقاط سیاه آن را با هم می بینند. اگر قرار باشد من هم دسته بندی شوم در همین گروه در خدمت تان هستم!

    درد دل من هم متمایل به دشواری ها و دغدغه های همین گروه است. این گروه، نه رسانه ها و نه نهادهای بزرگ و نه بودجه عظیم در اختیار ندارد. متعدد آماج اتهام هم قرار می گیرد؛ از بزدلی و تنبلی گرفته، تا دورویی و نان به نرخ روز خوری و یکی به میخ زدن یکی به نعل، و از نداشتن «بصیرت» کافی تا نداشتن «فهم مدرن» از جهان. ما به اصطلاح پاستوریزه اش «وسط باز» تشریف داریم! شعارهای دهان پر کن و رهبران پرنفوذ و قدرتمند هم چندان نداریم. جلب توجه خاصی هم نمی کنیم. چون توجه آدمی بیشتر به اخبار و مطالب دو انتهای طیف جذب می شود. راستش را بخواهید، خودم هم از خواندن و شنیدن جملات مسئولان و طرفداران دوآتشه نظام و اپوزیسیون برانداز بیشتر کیف می کنم (صرفاً از نظر هیجانی) و نیز بیشتر به برخی عبارات شان می خندم یا می گریَم تا به گفته های امثال خودم! ضمناً ما نه در این حکومت فرصت نیل به مقامات بالا را داریم و نه در کشورها و رسانه های مخالف، جایگاه پررنگی. ناگفته نماند استثنائاً این مزایا را داریم که نه ارزش زندانی سیاسی شدن را داریم نه ارزش ترور و در هر نوع حکومتی می توانیم حداقل جزء کارمندان میانه و پایین باشیم!!

    اگر دقیق تر به موضوع نگاه کنیم، تفکر منطقی و خوب و بد را با هم دیدن کار وقت گیر و خسته کننده ای است. هیجان ندارد. یعنی خیلی فرق می کند با وقتی که طرف مقابل را یکپارچه با انواع کنایه، طعنه، تهمت و توهین بکوبی. آن طور بسیار بیشتر جلوه می کند. اگر با آب و تاب و کلمات به یاد ماندنی به طرف مقابل بتازی و شعارهایت را فریاد بزنی و فیلم تمسخرآمیز یا مرثیه حق به جانب در فضای مجازی منتشر کنی در حالی که چشمانت را بر نقاط ضعف و اشتباهات و تعصب های گروه خودت می بندی، انگار جذابیت بیشتری دارد. کمتر کسی مجذوب اعتدال می شود. اصلاً همین که شما تا اینجای مطلب را افتخارداده، به درد دل من گوش سپرده­اید خیلی ارزشمند است و جای بسی شکر دارد. ممنونم!

    ای سنگ صبور عزیز! اجازه دهید کمی بیشتر از رویکرد خودم شرح دهم. من برای نسبت دادن صفات و برچسب های منفی به هم وطنانم و غیر آن ها سخت گیرم. برای مثال، من نیاز به مدارک و شواهد بسیار محکمی دارم تا کسی را «خائن»، «معاند»، «جنایتکار»، «مزدور»، «جنگ طلب»، «منافق»، «ماله کش»، «ساندیس خور»، «غربزده»، «متحجر»، «فریب خورده»، «مفسد فی الارض»، «ستمگر» یا از این قبیل بنامم. این کلمات عمقی بسیار بیشتر دارند از آنچه که هم اکنون در بحث های سیاسی مرتب و مکرر استفاده می شوند. به نظرم، توصیف افراد مخالف خود با این واژه ها کار ناپسندی است و ذکر فقط بعضی از آن ها آن هم در صورت حصول اطلاعات کافی و اسناد دقیق جایز است و می توان گفت از بین همه متهمین، افراد اندکی واقعاً مستحق دریافت این صفات باشند. در همان صورت هم به دلایل روانشناختی، جامعه شناختی و زیست­شناختی (؟!) خاصی که جای گفتنش نیست، ترجیحم بر این است که اصلاً استفاده نکنم.

    مثالی دیگر که شاید باور و هضمش سخت باشد: برای من خانم آمنه سادات ذبیح پور و خانم مسیح علینژاد هر دو هم وطن هستند! آقایان علم الهدی و حسن عباسی و احمد خاتمی و حسین سلامی و خانم خزعلی از طرفی و آقایان رضا پهلوی، اسماعیلیون، علی کریمی و خانم شیرین عبادی همه هم وطن اند. به اضافه کلی هم میهن دیگر که در وسط قرار دارند. و همزمان که این افراد را هم وطن خود می دانم، آن قدر به شیوه گفتار و کردار اکثر این افراد انتقاد دارم و از آنان ناراضی ام که شدتش نه تنها در این مقال، بلکه در هر مقال و مجال دیگر (!) در قالب کلمات عادی نمی گنجد. از اخبار «بیست و سیِ» صدا و سیما و اخبار ایران اینترنشنال و صدای آمریکا، هردو گروه استفاده و گاهی آنها را تحمل می کنم با این که می دانم هر کدام چه سوگیری های افراطی دارند. از برنامه های «بدون توقف» و «شیوه» و«جهان آرا»ی یک گروه و از برنامه های «پرگار» و «تیتر اول» و «صفحه آخر» گروه دیگر حرف هایی می شنوم. هم گوشه ای از برنامه پر کنایه «پاورقی» شبکه دو را می بینم هم گوشه ای از استندآپ مشابه و کمی بیشتر از قبلی توهین آمیز و رکیک «چندشنبه با ...» . البته واضح و مبرهن است که کارشناسان و سیاستمداران متعادل تر را قطعاً و با طیب خاطر دنبال می کنم؛ هم آن هایی که جزئی از حکومت و خواهان اصلاح آن اند، هم افرادی که جزء حکومت نیستند و از درون ایران نقد می کنند، هم آنها که در زندان و تبعید اند، هم آن ها که مخالف جدی تر حکومت بوده و آن سوی آبها قرار می گیرند.

    با این خوراک فکری مخلوط، تقصیری ندارم که در یک طیف جا نمی گیرم! چرا که مدام اشتباهات و تعصبات و تندروی های دو طرف را جلوی چشمم می بینم. همه این گوناگونی ها را می بینم ولی تعجب نمی کنم؛ اول این که چون هم وطنان من مانند همه انسان ها، به یک گونه نمی اندیشند و در یک محل و خانواده و آیین بزرگ نمی شوند و با شرایط همسان و کنار اطرافیان یکسان زندگی نمی کنند؛ بلکه از ابعاد مختلف، متفاوت اند و هر گروه شاید قضیه ای را درک کند که دیگری از فهم آن عاجز است. و دوم این که معمولاً هر کس شغلی دارد و به ازای آن چه می گوید و انجام می دهد حقوقی می گیرد که اگر نکند نمی گیرد؛ با این تذکر که در این مورد نمی توان به راحتی مشخص کرد چه کسی صرفاً به خاطر پول، حق را پایمال می کند. من (هم احتمالاً مانند شما) فکر می کنم برخی، منافع شخصی و گروهی را به منافع ملی و بشری ترجیح می دهند و اغراض غیرانسانی یا ضد ملی در سر دارند؛ اما سعی می کنم که این فکر را به صورت اتهام واضح به شخص و گروه خاصی تبدیل نکنم، تا وقتی که دلایل کافی نرسیده باشد.

    به هر حال من اصرار دارم در همین راه بی روح و کسل کننده میانه ادامه دهم؛ چون فکر می کنم آینده ایران را بهتر رقم خواهد زد. چون هم با دلم و هم با عقلم سازگارتر است. راحت است که یک طرف بنشینی و همصدا با همقطاران، طرف مقابل را سیاه ببینی. دیگر زحمت فکر و ذهنت کمتر می شود. همان طور که گفتم هیجانش هم بیشتر است. با رویکرد تک بُعدی، اگر بلد باشی و اعتماد به نفست هم در اوج باشد، مخاطبان فراوان تری به صفحات مجازی ات و پای تریبون هایت سرازیر می شوند. اما همچنان که گفتم، من تصمیم گرفته ام میانه رو و در عین حال سخت گیر و باز در عین حال وطن دوست بمانم. حال که صحبت از وطن است، عنایتی داشته باشم به کشورهای این سمتی و آن سمتی! از چین و روسیه و کشورهای محور مقاومت تا آمریکا و اسرائیل و عربستان، همه و همه به دنبال منافع خودشان هستند. دوست داشتم که جهان جای بهتری می بود که کشورها به جای زیاده خواهی و تجاوز و دخالت نابجا در امور سایر کشورها به همکاری و دوستی با هم می پرداختند. اما فعلاً که این چنین نیست باید کلاه خود را سفت چسبید! نه اظهار ارادت مخلصانه و کورکورانه و نه اعلام دشمنی ابدی و مرگ بر دیگر کشورها مطلوب نیست. ضمناً نه تحریم های کمرشکن نعمت است و نه درخواست  تحریم بیشتر ایران از کشورهای غرب مفید.

    اما در آخر دوباره برگردیم به وطن؛ من وطنی می خواهم که مردمش با وجود اختلاف نظرها و اختلاف سلیقه ها و حتی اختلاف منش ها به هم احترام بگذارند، به راحتی به دیگران تهمت نزنند، از دایره وطن و از قطار ایران دیگران را بیرون نکنند. حتی اگر سیاستمداران و خبرگزاران محترم هم به این زودی به این مسیر نپیوندند، حداقل خود ما باید در حق خود این لطف را داشته باشیم که بیش از پیش جوانب قضایا را در نظر بگیریم، از چند بُعد به مسائل نگاه کنیم، پیرو بی چون و چرای هر شخص و هر مکتب و هر جناح نشویم و از دو گوش مان یکی را برای شنیدن حرف طرف مقابل گشوده بگذاریم. چادری و سربرهنه، سپاهی و زندانی سیاسی، آخوند و شاخ اینستا، برادران ارزشی بسیج و دختران خیابان انقلاب، مدیران انقلابی و خواص بی بصیرت، عوامل سرکوب و سران فتنه، فدائیان رهبر و وکالت دهندگان به رضا پهلوی، آرمان ها و مهسا ها، راهپیمایان 22 بهمن و شعاردهندگان پشت پنجره همه ایرانی اند، همه جزئی از ملت اند. آن قدر هر گروه کار اشتباه داشته که بتوانیم قرار بگذاریم برای پایان دادن به مشکلات ایران، خطاهای همدیگر را ببخشیم. باید گفت و گو، همدلی و همکاری ما بیش از این ها باشد. برای سربلندی وطن مان امید دارم که با هم «بسازیم» و همراه هم ایران را «بسازیم». امید دیگری ندارم ...