- علی کهن مو
- دوشنبه ۵ خرداد ۹۹
- ۱۰:۵۳
دانشگاه محیط عجیبی است، با اجزا و اعضای بسیار گوناگون. هر سو که می نگری، کسی به شکل خاصی دنبال کاری است. طرز رفتار و گفتار دانشگاهیان با هم متفاوت است. نقش های دانشجو، استاد، کارمند، کارگر و مدیر روی صحنه دانشگاه پخش شده است. رابطه این نقوش با هم گاه گل و بلبل است و گاه زد و خورد و غالباً میان این دو. من اکنون از بقیه چشم می پوشم و نور صحنه را بر استاد و دانشجو می افکنم. لطفا تغییر لحن و جدیت را بین بخش های این مطلب، ببخشایید که آنها بسته به موضوع و جو بخش، خود بر قلم اثر می نهادند.
استادان دانشگاه شخصیت های ویژه ای دارند. اگر حواس و خرد چند لحظه ای فرصت داشته باشند یکی از آن عزیزان را در محیط دانشگاه زیر نظر گیرد، بدون شناخت قبلی، به احتمال بسیار به عنوان استاد شناسایی می شوند. این قضیه می رساند که وجوه مشترکی در آنان هست. البته درصدی از استادان متمایز اند و قوای عادی را یارای تشخیص آنان نیست، مگر مدرک بارزی پدیدار شود! به هر حال من قصد بیان ویژگی های مشترک استادان را ندارم و چنین صلاحیتی در خود نمی بینم.
دانشجویان را هم به سادگی می توان شناخت، جز آن دسته که سنشان از حدی گذشته یا در مدارج عالی تر سیر می کنند! رفتار، پوشش، حضور اطرافیان و همراهی با آنان، سرعت گام برداشتن و تحرک اعضای بدن، قیافه، کتاب و جزوه در دست یا جلوی صورت داشتن و ... همه نشانه هایی بر پیشانی اند. برخی دانشجویان در یکی دو خصوصیت متفاوت اند و بعضی نیز مایلند خود را متفاوت نشان دهند، گاه موفق ولی اغلب ناموفق!
تمرکز بحث من از این پس، ارتباط متقابل استاد و دانشجو است. این ارتباط در ثمردهی علم و دانشگاه شایان توجه است. ما می دانیم که مطالب علمی به خوبی باید به دانشجو انتقال یابد، دانشجو در مسیر درست راهنمایی و آزموده شود و بازخورد مطلوب هم به استاد برسد و هر دو جایگاه خوبی داشته باشند؛ تا هم دانشمند کوشا و زاینده تربیت شود، هم سطح علمی کشور تعالی یابد.
استادان خوبی داریم که به آنچه درس می دهند آگاه و مسلط اند، مرتب دانسته های خود را مرور و به روز می کنند، با وسیله و رسانه مناسب و لحن شایسته بیان می نمایند، همیشه شنوای دیدگاه های دانشجویان خود هستند، و دلسوزی و خیرخواهی و توجه داشتن از وجناتشان می بارد. آنها هم برای کلاس ها و کارگاه های خود، هم پژوهش ها و همایش ها، هم جلسات و امور اداری به اندازه مناسب وقت اختصاص می دهند تا حق همه ادا شود. برای این استادان علم آموزی و متخصص پروری اهمیت فراوان دارد، حتی اگر در این راه با مشکلاتی مواجه شوند و «حقوق» مادی و معنوی کافی دریافت نکنند. خداوند همه این عزیزان را موفقیت روزافزون عطا کند!
متأسفانه همه استادان این گونه نیستند. تعدادی اطلاعات بالا دارند اما آموزگار خوبی نیستند؛ یعنی در انتقال مفاهیم به شاگرد ضعف هایی دارند. دیگرانی در زمینه آموزشی خویش معلومات کافی ندارند، گرچه گاه تظاهر به دانستن می کنند و به سختی اعتراضی را به دانش خود تحمل میکنند. به نظر می رسد آنها کمترخوش دارند دوباره سری به کتاب ها و منابعشان بزنند تا اطلاعاتشان را تکمیل و تصحیح نمایند. دسته ای از استادان به طرز غریبی به یک یا چند دانشجو محبت می ورزند و نتیجتاً با تلاش مساوی نسبت به بقیه نمره های بیشتری نصیب آن دانشجو(یان) می شود؛ این محبت می تواند طبیعی و به علت سخت کوشی یا ادب یا نظم دانشجو باشد اما این موارد جزء دسته غریب نیست! با کمال تأسف، بعضی سخاوت کافی در علم بخشی ندارند و حتی دردناک تر گاهی به نظر می رسد دانشجویان را کمی مزاحم می دانند که در فضای شغلی بار گرانی بر دوش شده اند و هر چه زودتر و راحت تر باید از آنان خلاصی یافت.
استادان محترم خوب است بدانند دانشجویانی هستند که چنین نگرش ها و عملکردهایی را درک کنند و این درک نه عاقبت خوشی دارد نه خاطره خوشایندی بر ذهن می نشاند. اگر هیچ استادی این طور نیست، پس چرا این طور «حس می شود»؟ عیب از کجاست؟ امیدوارم خطای حسِ یک دانشجو باشد. چون خطا از چو منی، بهتر است تا از استاد بودن، زیرا که اثرگذاری او بسیار وسیعتر است.
دانشجویان هم رویکرد های مختلفی دارند. مشاهده کرده ام دوستانی را که واقعاً علم دوست هستند، می خواهند بدانند و اثر مثبت از خود بگذارند. این چنین نیست که آنان دشواری آموختن را نچشند، شاید بیشتر حس میکنند که هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند. مطالعه شان، گفت و گوهایشان، نظم طلبی و احترام گذاشتن های آنان همه حاکی از «دانش»جو بودنشان است. اگر کسی می خواهد از عملکرد استادان «ارزشیابی» کند، این دانشجویانند که عیار حقیقی آنها را به دست می دهند.
در کنار این افراد هدفمند و سختکوش، دانشجویانی هستند که خیلی طالب علم نیستند. حس خوبی از این گونه صریح گفتن ندارم اما بدون قصد قضاوت عجولانه یا نیت خوانی، انگار علم برای نمره است و نمره برای مدرک و مدرک برای ثروت و منزلت، به عنوان هدف اصلی که بر مقاصد مهم تر چنگ می اندازد و گرنه دنبال این ها بودن به خودی خود ناپسند نیست. این دانشجویان استادی را می پسندند که در زمان آغاز و پایان کلاس سخت گیر نباشد، با کمترین زحمت بیشترین نمره را دهد، گاه و بیگاه سر کلاس سوال نپرسد و مچ نگیرد و حتی «بیدار نکند»! و نهایتاً بی دردسر «پاس» کند. نه یک ساعت، یا یک روز یا گاهی که بدحالی و بیماری و افسردگی دامنگیر دانشجو شده و بگوییم طبیعی است، تقریباً همه روز این گونه اند؛ از اول دوره تحصیل تا انتها! این ها سایه سردی بر پیشروی انوار دانش می اندازد.
مواردی رخ می دهد که دانشجو وقت صحبت از استاد، احترام کافی را در نام بردن از او و گفتن از او مراعات نمی کند، عیب می گوید اما نقد نمی کند. یا اگر ژست نقد دارد از همان طیفی است که تنگ نگری یا «تک بُعد سنجی» آن بر هر مطلعی آشکار است. بسیار پیش می آید یک طرفه به قاضی برود، آن هم قاضی از قماش خودش! متأسفانه یکی که آن میان بد بگوید، دیگران هم در این «اثم و عدوان» همراهی می کنند و بد اندر بد می گویند.
از آن سوی میدان هم اخبار ناخوشی می آید. در جلسات سراسرْ استاد یا محافل خصوصی یا نشست های «گروه های آموزشی» یا مسئولان، از تنبلی دانشجویان این کلاس و آن کلاس گرفته تا شلوغ کاری و اعتراض «سازمان یافته» و ... سخن به میان می آید و جهت اطلاع، به بیرون هم درز می کند.
آنان هم به قدر کافی از اوضاع آگاه نیستند یا ترجیح می دهند آگاه نباشند، از مسائل و موانعی که دانشجو با آن رو به رو ست که وجدان درد دارد! از نامطبوع بودن محیط کلاس، تا ضعف تدریس یک استاد، تا بدرفتاری برخی مسئولان و دست اندرکاران؛ از زمان و چینش نامتناسب آزمون ها تا کسری منابع مطلوب مطالعه و ازدیاد مباحث امتحان! حل یکی از این ها، لزوماً از خود گذشتگی یا تلاش خستگی ناپذیر نمی خواهد، بلکه یک تعامل سازنده و شنیدن و اعتماد متقابل لازم دارد.
این ها گفته شد تا همه ما بیشتر و واضحتر متوجه جوانب امر باشیم، نه سیاه نمایی کنیم نه ماست مالی. من نویسنده ابتدا از نقایص پرشمار خود گرفته اصلاح می کنم تا نوبت دیگران برسد. گرچه بهتر است همگی همین الان و همزمان راهی مسیر اصلاح شویم، چون وقت تنگ است. اما از هر چه بگذریم، سخن از انتظار لازم است!
ای دانشجوی عزیز! از استاد انتظار نداشته باش همه چیز بداند که «همه چیز را همگان هم ندانند». متوقع نباش همیشه حالش خوب و تنش سالم و مطالبش بی نقص و تجاربش در کار کافی باشد. ای دانشجو! استاد تا حدی می تواند (و صلاح می داند) از چشمان خمار و حواس پرت تو بگذرد، تا حدی ظرفیت دارد کم کاری تو را در مطالعه درس و اجرای تکالیف بپذیرد. بله، او بزرگ است اما تو هم دیگر کوچک نیستی! او هم چشم بپوشد، آن همه سرمایه و وقت که به تو هدیه شده و آن همه امید که به تو بسته اند، هدر می رود.
ای استاد محترم! از دانشجو انتظار نداشته باش نقص معلومات لازم و شیوه ی بدِ بیان و سوالات عجیب و غریب امتحان را زیاد تحمل کند که دانشجو معمولاً کم حوصله است. انتظار نداشته باش بی توجهی و تحقیر را کماکان بی پاسخ بگذارد. دانشجو در اتاقی که به رویش باز نمی شد، و تلفن ها و پیام های زمان درماندگی را که پاسخ داده نشد فراموش نمی کند. مراقب باش حرمت و ارزش رشته را با سخن و کردار خود نشکنی که بسیاری رشته های دانشگاهی امروز ایران شکننده اند؛ نیز انگیزه ی اهالی آنها، نیز امکانات ناتمام آنها.
تلاشم بر این بود که بیهوده نگویم و در هیچ جهت اغراق نکنم و امیدوارم دانشجو و استاد هر دو برای بهبود روابط شان و تحقق نتیجه مطلوب از این نظام آموزشی و فرهنگی بکوشند.
تـــا توانی رفع غم از خـــــاطـــری غمنــــاک کـن در جهـان گریاندن آســــان است، اشکـی پـــاک کن